• وبلاگ : مشق عشق
  • يادداشت : شعري براي برگ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    چه خوش است حال مرغي که قفس نديده باشد
    و چه خوش تر آنکه مرغي ز قفس پريده باشد
    پر و بال ما شکستند و در قفس گشودند
    چه رها چه بسته مرغي که پرش شکسته باشد

    سلام امير جان

    با حضورت خوشحالم كردي

    امروز عرفه است؛ روز پرکشيدن از زنجير گناه تا آسمان آبي اجابت و مغفرت. امروز دست‏ها را بايد گشود و گره بغض روزهاي غفلت را رها کرد. گونه‏هاي خشک دل را با آب تمنا زنده نمود و لحظه‏اي درنگ کرد و به صداي زمزمه‏اي که تو را تا اوج انسانيت مي‏خواند، گوش داد. کاروان انسانيت در راه است؛ دست همّت را از آستين طلب بيرون بياور و بشتاب که قافله سالار اين سرزمين، زمزمه‏هاي خويش را براي حرکت کاروان آغاز کرده است. نداي درونت را اجابت کن و همراه با آن، با خداي خويش در پاي جَبَل الرّحمه، لحظه‏اي خلوت کن و او را بخوان.
    التماس دعا
    پاسخ

    اگر يادتان بود و باران گرفتدعايي به حال بيابان کنيد.....التماس دعا

    سلام

    زيبا بود. راستش من از شعر سررشته اي ندارم. ولي در همين حدي که مي دونم زيبا بود. شعر هم مثل آهنگ سازي ذوق مي خواد.

    پاسخ

    سلام با حضورت خوشحالم كردي

    درود بر شما

    بسيار زيبا. برگ آدمو ياد زندگي ميندازه!

    -----------

    در يکي از همين روزها ي پس از مراسم بود که دوست مطبوعاتي از حوزه IT روي موبايلم زنگ زد. اودبيرسرويس يکي ازروزنامه هاي نسبتآ کثيرالانتشاراست.شخصي موفق و معتبردرحوزه فعاليت خود.اما اوبراي اولين باربودکه دريکي از کنفرانس هاي ما شرکت کرده بود و دردفعات گذشته همواره محترمانه عذرخواهي کرده بود. وقتي شروع به صحبت کرد احساس کردم که نگران و ناراحت است. وقتي ازتعارفات اوليه گذشتيم من راخطاب کرد و گله مندانه گفت که بعلت پوشش خبري که ازمراسم ما و محصول جديد داده است دچارمشکل شده و اعتبارکاري اش درروزنامه زيرسوال رفته است. او متهم شده بود که ...

    ادامه را در مهر 84 بخوانيد.