سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مشق عشق

صفحه خانگی پارسی یار درباره

عاشقانه

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد  مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد     تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند  سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم مرد     شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند  موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

 آنکه چشمان تو را اینهمه زیبا می کرد/  کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد/   یا نمیداد به تو اینهمه زیبایی را /  یا مرا در غم عشق تو شکیبا میکرد

در مرام ما رفیقان نیست ترک دوست/ عهد با هرکه بستیم جان ما در دست اوست

ردپایم بی صداست   عشق من بی انتهاست...   ردپای اشکهایم را بگیر   تا بدانی خانه عاشق کجاست...

بودنم را هیچ کس باور نداشت هیچ کس کاری به کار من نداشت بنویسید بعد مرگم روی سنگ با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ او که خوابیده است در این گور سرد بودنش را هیچ کس باور نکرد

بازیچه دست یار بودن عشق است   در پنجه غم شکار بودن عشق است   در محکمه ای که یار باشد قاضی   محکوم طناب دار بودن عشق است

ما در ره دوست نقص پیمان نکنیم... گرجان طلبید دریغ از جان نکنیم... دنیا گر از زیبارویان لبریز شود... ما پشت به دوستان قدیمی نکنیم...

محبت را به دل دادن صفای سینه می خواهد. به یاد همدیگر بودن دل بی کینه می خواهد.

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو . یا دل از دیده تو سیر شود بعد برو . تو اگر کوچ کنی بغض خدا میشکند . صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو

تو مرا می فهمی من تو را می خواهم وهمین ساده ترین قصه ی یک انسان است... تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی

کاش هرگزدرمحبت شک نبود ؛ تک سوارمهربانی تک نبود ؛ کاش برلوحی که برجان دل است ؛ واژه تلخ خیانت حک نبود

زندگی دفتری از خاطره هاست،یک نفر در شب کم، یک نفر دردل خاک، یک نفرهم دم خوشبختی هاست،  یک نفرهمسفر سختی هاست،چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد،ما همه همسفریم.

نگوبار گران بودیم ورفتیم..نگو نا مهربان بودیم ورفتیم ...نگو اینها دلیل محکمی نیست..بگو با دیگران بودیم ورفتیم.

اگر دورم زدیدارت دلیل بی وفایی نیست ...وفا آن است که نامت را همیشه روی لب دارم.

سیاه چشمی به کار عشق استاد،به من درس محبت یاد میداد،مرا از یاد برد آخر ولی من،به جز او عالمی را بردم از یاد.

تا توانی در جهان همراه اهل درد باش ....یا منر نامی ز مردی یا حقیقت مرد باش

خداوندا تو می دانی که انسان بودن وماندن در این دنیا چه دشوار است..چه رنجی می کشد آن کس که انسان است واز احساس سرشار است.

ای کاش در آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من...می سپردم که مراقب باشی،جنس این جام بلور است .پر از عشق وغرور است ..مبادا بازیچه شود می شکند.

من و تو هردو به یک شهرو ز هم بی خبریم.هر دو دنبال دل گمشده دربه دریم ما که محتاج نفسهای همیم آه چرا ..از کنار تن یخ کرده هم می گذریم.

آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست.من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست.

جز من اگرت عاشقی شیداست بگو..ور مهر دلت جانب ماست بگو..گرهیچ مرا در دل تو جاست بگو..گرهست بگو نیست بگو..راست بگو

عاشق آن نیست گه یک  دل به صد یار دهد..عاشق آن است که صد دل به یک یار دهد

من پذیرفتم شکست خویش را،پندهای عقل دور اندیش را،من پذیرفتم که عشق افسانه است ،این دل درد آشنا دیوانه است،میروم شاید فراموشت کنم در فراموشی هم آغوشت کنم

،میروم از رفتن من شاد باش ،از عذاب دیدنم ازاد باش ،آرزو دارم بفهمی درد را ،تلخی برخوردهای سرد را.

خسته ام، ثانیه ها خوب مر می فهمند.

آن که می گفت منم بهر تو غمخوار ترین..چه دل آزار ترین شد ... دل آزار ترین.

کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت...ولی آهسته می گویم خدایا بی اثر باشد

نرنجم که با دیگران خو کنی....تو با من چه کردی که با او کنی

بیهوده بود فکر  مرا برگزیدنت...حالا منم وغصه ی از من بریدنت...ای سیب سرخ عشق ،که دستان کال من هرگز نمیرسد به بلندای چیدنت.....ای کاش هرگز نمیدیدمت ،ولی حال چگونه سر  کنم با ندیدنت .....ای شعر عاشقانه من بی حضور او، آمد چه زود وقت به پایان رسیدنت.

چه سخت است بر من، که همه را ببینم جز تو

چه دشوار است بر من که هیچ ترنمی، صدایی ،نجوایی از تو نشنوم

چه مشکل است که  ببینم آنچه دیگران را سزاست بر تو می گذرد

آیا این گذران روزهای ما ، یک روز به تو می رسد آیا این مسیر عمر جایی به تو پیوند می خورد

پس کی به چشمه سار وجود تو می توان رسید ؟چه طولانی شد این عطش !چه طاقت سوز شد این تشنگی!

کی می شود چشم در چشم هم اندازیم، ومن تو را عاشقانه دیدار کنم. 

هر رفتنی رسدن نیست،اما برای رسیدن باید رفت

گاهی مجبوریم بیصبرانه صبر کنیم

دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم

تو رفته ای بی من تنها سفر کنی من مانده ام که بی تو شب ها سحر کنم تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم

 دل من باز گریست،قلب من باز ترک خورد و شکست،باز هنگام سفر بود و من از چشمانت می خواندم
که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد،و از این عشق گذر خواهی کرد،ونخواهی فهمید،بی تو این باغ پر از پاییز است

ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم *** غصه معنایی ندارد تا تو می خندی برایم پیش تو از یاد بردم روزهای سختی ام را *** عشق مدیون تو هستم لحظه خوشبختی ام را

گرچه از دوری این فاصله ها مایوسم /از همین فاصله ی دور تو را می بوسم

ما را یک دل از خوبان جدا نیست........ولی صد حیف خوبان را وفا نیست..........به دوستان دل سپردن کار سهل است................زدوستان دل بریدن کار ما نیست

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی    / شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی
 آه باران من سراپای وجودم آتش است    /  پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

هیچکس تنهاییم را حس نکرد/ لحظه ویرانیم را حس نکرد/ در تمام لحظه هایم هیچکس وسعت حیرانیم را حس نکرد / آن که سامان غزلهایم از اوست بی سر و سامانیم را حس نکرد

بی توطوفان  زده دشت جنونم/ صید افتاده بخونم/  توچسان میگذری غافل ازاندوه درونم/ بی من ازشهرسفر کردی ورفتی / قطره اشک درخشید  به چشم

کاش اىتنهاامید زندکی می توانستم فراموشت کنم/  یاشبی درآتش سوزان دل درمهیب سینه خاموشت کنم /   کاش ازباغ خوش رویای تودفتراندیشه ام برمیکرفت/ حاصل ازاندیشه وصل دریازندکی بی عشقت ازسرمیگرف

اگرعالم شود انگشتر ناب / تو بر انگشتر عالم نگینی

می روم دور از تو با دنیای خود خلوت کنم/باید آخر من به این بیگانگی عادت کنم/می روم تا عاقبت پروانه ای پیدا شود/همنشین این دل شوریده ی شیدا شود.

ابر بارنده به دریا می گفت من نبارم تو کجا دریایی , در دلش خنده کنان دریا گفت ابر بارنده تو خود از مائی

از تمام دنیا فقط چشمهایت را خواستم آیا آسمان سهم زیادی از دنیاست؟

سکوتم را به باران هدیه کردم / تمام زندگی را گریه کردم /نبودی در فراق شانه هایت /به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.

اگریادم کنى یانه،من ازیادت نمی کاهم ، تورامن چشم درراهم،تورامن چشم درراهم .

خواهی که جهان بر کف اقبال تو باشد

خواهان کسی باش که خواهان تو باشد 

سرسبزترین بودم و زردم کردی

تبعیدی فصل شوم و دردم کردی

من چشم و چراغ این و آن بودم

انگشت نما و کوچه گردم کردی

گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم. منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم.

ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم. تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم

ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم

یا من برسم به یار و یا یار به من

یا هردو بمیریم و به پایان برسیم 

محبت گرشود پیدا به هر قیمت خریدارم به یک لبخند زیبا می فروشم زندگانی را 

با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه...با خبر باش که من قرق گناهم هر شب.

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم/گر که در خود شکستیم صدایی نکنیم/ پر پروانه شکستن،هنر انسان نیست /گر شکستیم ز غفلت،من و مایی نکنیم/ یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم/ وقت پرپر شدنش، سوزو نوایی نکنیم /یادمان باشد ، سر سجاده عشق/ جز برای دل محبوب، دعایی نکنیم/ یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم   

گر چه از دوری این فاصله ها مأ یوسم از همین فاصله دور تو را می بوسم............

آزمودم زندگی دشت غم است / شادیش اندوه,عیشش ماتم است / عمر کوتاه,آرزوها بس زیاد / کارها بسیار,فرصتها کم است... 

تو را می خواستم تا در جوانی

نمیرم از غم بی هم زبانی

غم بی هم زبانی سوخت جانم

چه می خواهم دگر زین زندگانی؟ 

دلم رفت و دگر جانی نمانده به ابر دیده بارانی نمانده ببین این حال و احوال خرابم بجز درد و پریشانی نمانده 

سرفرازی گر تو خواهی،با همه یک رنگ باش.قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است 

شمع میسوزد و پروانه به دورش مغرور ......من که میسوزم و پروانه ندارم چه کنم

در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد

مهر تو به مهر خاتم ندهم ،وصلت به دم مسیح مریم ندهم،عشقت به هزار باغ خرما ندهم،یکدم غم تو به هر دو عالم ندهم