سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مشق عشق

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سال نو مبارک( بهار در راه است)

    نظر
                 

                                    

                                           

چه افسانه زیبایی، زیباتر از واقعیت! راستی مگر هر کس احساس نمی کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلما آن روز، این نوروز بوده است . مسلما بهار، نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است.

(دکتر علی شریعتی)

 

تو بهاری

بهاران از توست

از تو می گیرد وام

هر بهار این همه زیبایی را

 

یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد/رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد/ تنها دل ساده ایست دارایی ما/ آنهم شب عید تقدیم تو باد

 

ز کوی یار می آ ید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی .

 

افسوس می خورم ….چرا؟چرا با رفتن تو…………..بهار می اید ؟…امدی در سرمای زمستان… به سردی زمستان بودی….. به غم انگیزی  شبهای تنهایی…..  به خشکی برف  …می روی….. بهار می اید …به نظر معامله خوبی  است….امید ان دارم بهار گلی بر چهره ات بنشاند …چه امید مبهمی…گردش روزگار خطا ندارد ….زمستان هیچ گاه بهار را نمی بیند

 

نرم نرمک می رسد اینک بهار، خوش بحال روزگار، خوش بحال چشمه ها و دشت ها، خوش بحال دانه ها و سبزه ها، خوش بحال غنچه های نیمه باز

 

بنگر به رستاخیز طبیعت که چه زیباست .

و هر سال رستاخیزی دیگر را تجربه می کنیم

و چه زیباتر رستاخیز انسان در این عصر آهن وتباهی

 

ای کاش هر روزمان نوروز باشد تا نو شویم خودمان ، اندیشه هایمان و عشقمان به همه زیبایی ها.

 

و  بر آمد  بهاری دیگر

مست  و  زیبا  و  فریبا ، چون  دوست

سبدی  پیدا  کن ،

پر  کن  از  سوسن  و  سنبل  که  نکوست

همره  باد  بهاری  بفرست :

پیک  نوروزی  و  شادی  بر  دوست !

 

باز کن پنجره را
که بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد

 

بوی باران  ; بوی سبزه ;  بوی خاک

شاخه های شسته ;  باران خورده ; پاک

آسمان آبی و ابر سفید ,  برگهای سبز بید

عطر نرگس ,  رقص باد           نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست 

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

 

سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت

بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام

سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،

اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام

 

سال نو سلام

باز
 این زمین تندگام
برف را ز روی گرده می تکاند و به صد زبان
آفتاب را
 می دهد سلام
باز باد خوش خبر
 بهار شکفته می دهد پیام
می دود میان لاله ها غزل سرا
 جامهایشان
می زند به جام
باز ابر باردار
 خیمه می زند به روی بام
 باز بر شگون مجلس بهار
بید می پرکند به رقص صوفیانه اش
گیسوان سبزفام
 باز نبض جویبار نقره می زند به توده علف
با گذار آبهای رام
 روز می رسد
روز دیگری که از نوی گرفته نام
خاسته ز جا
 مردمی به راه مردمی نهاده پا
 در سرود
 در صلا
سال نو سلام
سال نو سلام